الان که بارون میاد یادم افتاد رفته بودم خونه دوستم که نصف شب بعد از یه بارون عالی، دیدم خیابون خیلی رمانتیک و خوب شده، بهش گفتم بیا سلفی بگیریم، هی عکس گرفتیم، من هی میگفتم نه خوب نشد یکی دیگه بگیریم و چون تو دوربین سلفی حواسمون فقط به پشت سرمون بود، نفهمیدیم یه کامیون داره از روبرو میاد و نزدیک بود تصادف کنیم


بعد من در وضعیت کاملا غیر اسلامی بودم، یه لباس قرمز کوتاه پوشیده بودم، روسری و شال و اینچیزا هم نداشتم، فقط کلاه لباسمو کشیده بودم رو سرم، بعدها فکر میکردم اگه تو اون وضعیت مرده بودم مردم چه فکری میکردن در موردم :-D


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گاه نوشت‌هایی با طعم آدامس طالبی مواد مهندسی Rachel وبلاگ رضا محبی قم | بلاگ پناه My World مشاوره سلامتیمشاوره سلامتی Hector تور کشور ویتنام رضا